۳ سال پیش

موضوع انشا داستان از زبان یک قطره باران

موضوع انشا داستان از زبان یک قطره باران

اره من همان قطره آبی هستم که به خاطر شما از ارتفاع بالایی می پرم و همه چیز را به جان می خرم تا شما یک ثانیه هم که شده از بی آبی رنج نبرید ولی متاسفانه شماها نسبت به ما خیلی بی تفاوت هستید و اصلا ارزشی برای ما قائل نیستید.

شاید باور نکنید ولی در آینده ای نچندان دور همین شمایی که از ما استفاده بهینه نمی کنید و در بعضی از کارها ما را زیاد مصرف می کنید روزی برای اینکه فقط یکی از ماها را ببینید گریه می کنید. الان که این حرف را گفتم خیلی ها می خندند و می گویند چطور برای اب باید گریه کنیم ولی روزی فرا می درسد که بنا به دلایل های خاصی دیگر از ما خبری نیست.

با نبود ما هیچ که شما در سخت ترین شرایط قرار می گیرد، دیگر هیچ وقت نمی توانید میوه های خوش مزه و رنگارنگ، جنگل های سرسبز، و رود های پرآب را ببینید و این خیلی خطرناک است که شما انسان ها چنین رویداد هایی را شاهد باشید و آنها را عینی ببیند.

ما برایتان می باریم ولی شما نسب به ما قطره های زرین باران خیلی بی تفاوت هستید. خودم شاهد بدوم که یک روز یک پسر داشت با اب حیاطشان را می شست بدون اینکه هیچ جارویی برای تمیز کردن آن به کار ببرد یا یک روز دیگر دیدم که یک مرد با آب خانه ماشین را دم در می شست. من این صحنه ها را بارهای بار دیده ام و با دیدن آن ها خیلی نارحت می شم.

حالا من به عنوان یک برادر به شما می گویم که هنوز برای اینکه جانی تازه به کره زمین برگردانید اب را به صورت بهینه استفاده کنید و آن را هدر ندهید و اگر پدر و مادر یا اطرفیانتان هم از آب به صورت بدی استفاده کردند تذکر دهید و به آن روش صحیح استفده از اب را یاد بدهید.