اگر من مادر بودم به بچهام كمك ميكردم تا درسهايش را بهتر بلد شود.
او را خيلي خوب تربيت ميكردم و بچههايم را دوست ميداشتم.
از خداوند مهربان ميخواستم، تا بچههايم را در پناه خود نگه دارد.
اگر بچهي من در درسهايش نمرات خوبي را نميگرفت او را دعوا نميكردم بلكه مينشستم و با او درسهايي را كه مشكل داشت كار ميكردم و با پاسخ سوالاتش به او بيشتر ياد ميدادم.
من اگر مادر بودم نميگذاشتم تا بچههايم غصه بخورند.
اگر مريض بودند آنها را سريع به دكتر ميبردم و از خدا ممنون ميشدم كه اين طور بچههاي با ادبي به من داده است.
اگر من بابا بودم هر چيز را كه بچهام ميگفت برايش ميخريدم البته چيزهايي را كه لازم داشت.
اگر من بابا بودم شبي دو ساعت با بچهام بازي ميكردم تا حسرت بازي با پدرش را نخورد.
هر وقت كه از سر كار ميآمدم اصلا خودم را خسته و ناراحت نشان نميدادم و به او نميگفتم كه خستهام.