به نظر من فردوسی را میتوان به عنوان پدر معنوی ایرانیان معرفی کرد. کتاب عظیم شاهنامه فردوسی میتواند بهعنوان آینه تمام عیار فرهنگ و ادب ایران جلوهگر باشد.
برای شناخت و آگاهی از هویت و تبار ایرانی و آگاهی جمعی، هیچ سندی شفافتر و گویاتر از شاهنامه فردوسی وجود ندارد.
درست است که داستانهای موجود در شاهنامه اکثراً پرداخت این حکیم بزرگ نیست بلکه اکثر داستانهای شاهنامه در طول دوران کهن تحت عنوان خداینامه که در حقیقت مبین و معرف تاریخ و فرهنگ و تمدن ایرانیان میباشد، توسط فردوسی به نظم درآمده است.
اگر ما خداینامه و شاهنامههای مختلف را تحت عنوان شاهنامه ابوشکور بلخی و ابومؤید بلخی و گشتاسبنامه که توسط شاعر بزرگ همدوره فردوسی، یعنی دقیقی طوسی و دیگران به نظم درآمده را با شاهنامه فردوسی مقایسه کنیم، درخواهیم یافت که هیچ یک از آنها به استثنای فردوسی نتوانسته است در مقابل حرکتی که سعی در ایجاد بحران هویت ما را داشته، مقاومت کند و هنر فردوسی نیز در همین مقاومت در پیشگیری از تعرض به هویت ما بوده است.
فردوسی در نهایت استادی و شرف و بزرگواری داستانهای کهن تاریخی ما را بسیار استادانه در قالب واژگانی دری، تنظیم و موجب حفظ و نگهداری زبان و ادب و فرهنگ ایران زمین گردیده است.
شاهنامه فردوسی یکی از پرمایه ترین و بی نیاز ترین گنجینه ها از نظر دربرداشتن واژه ها و اصطلاحهای ادبی زبان پارسی است و بی شک از این جهت بزرگترین و نخستین کتابی است که پاسدار کلمات درست و زیبای زبان دری گردیده، آنها را با صحت و امانت به دست ما سپرده است.
فردوسی با نمایش دادن این لغتهای فصیح و دلنشین در شارسان شکوهمند اشعار شیرین خود واژه ها و اصطلاحهای اصیل را شهر بند کرده، آنها را از بی سر و سامانی و در به دری و آفت تحریف و فراموشی و سر گشتگی نجات بخشیده است.
ابیات استوار فردوسی طی سالیان دراز همچون قلعه های آهنین بنیاد، واژگان زیبای فارسی را مانند مهرویان حصاری در چار دیواری خود از صدمه های دست اندازیها نگهداری کرده، با آب و حیات شعر دری بر شادابی و ظرافت آنها افزوده است.
گرچه دیگر شاعران همزمان فردوسی نیز هر یک به سهم خود در مایه ور کردن گنجینه ی ادب فارسی از واژه های صحیح و زیبا کوشیده اند، ولی خدمت فردوسی در این زمینه از دو جهت بر دیگران برتری دارد: یکی از آن سبب که زنده کردن زبان فارسی و به کار بردن واژگان آن در شعر یکی از مهمترین هدفهای فردوسی در خلق شاهنامه بوده است و دیگر آن که این کتاب عظیم حماسی و داستان چون مورد توجه و دلبستگی خاص همه ی ایرانیان و پارسی زبانان بوده است، خواص و عوام در همه ی دوران ها به خواندن آن رغبت بسیار داشته اند. در نتیجه، بیشتر واژه های به کار برده شده در ابیات شاهنامه، معمول و متداول و در زبان ها ساری و جاری گشته، گرد مهجوری بر سیمای برازنده ی آنها ننشسته اند. پاره ای از آنها هم که در گفته ها و نوشته ها کمتر به کار رفته یا بر سر زبانها نیفتاده، باز هم در شعر فردوسی حیات جاودان یافته است. علاوه بر این، واژه ها و ترکیبهای زیبای بی شماری در شاهنامه وجود دارد که در آثار دیگر شاعران دوره ی غزنوی و حتی دوره های بعد به ندرت دیده میشود و فردوسی آنها را در ابیات خود با فصاحتی هر چه تمام تر بارها به کار برده است.
ترکیبهای شیرین و واژه های دلنشین در شاهنامه به حدی فراوان است که پس از خواندن یک داستان، ذهن آدمی از واژگان فخیم و دلپذیر فارسی انباشته می شود و پس از فراغت از خواندن آن سرگذشت، گویی هر یک از آن کلمات در پیش نظر جلوه گری و در ساحت اندیشه خود نمایی می کند.
اکنون در اینجا برای نمونه چند بیتی از شاهنامه را که حاوی واژه های سره و اصطلاحهای ادبی است، می آوریم.
برو( تا زنان) تا به البرز کوه
(گزین کن) یکی لشکر (همگروه)
در این بیت، (تا زنان) به معنی در حال تاختن و (گزین کن) به معنی انتخاب کن و (همگروه) به معنی گروهی از دسته های واحد است که همدست هم هستند.
جوانی به (کردار) تا بنده ماه
نشسته بر آن تخت در (سایه گاه)
که در این بیت (کردار) یعنی مانند و (سایه گاه) یعنی جایی که سایه آن گسترده شده باشد.
بگویم تو را من نشان قباد
که او را چگونه است رسم و (نهاد)
در این بیت (نهاد) را به معنی وضع و ترتیب آورده است.
اگر شاه فرمان دهد بنده را
که بگشایم از بند (گوینده) را
در بیت بالا (گوینده) را کنایه از( زبان) آورده، چنان که در بیت زیر (بیننده) را کنایه از چشم گرفته است.
به بینندگان آفریننده را
نبینی، مرنجان دو ( بیننده) را
در بیت بعد کلمه ی (بالا) را به معنی اسب آورده است و این شعر مورد استناد فرهنگ اسدی قرار گرفته است.
زکین تند گشت و بر آمد زجای
به (بالا)ی جنگی در آورد پای
در بیتی دیگر آمده است:
چنین گفت با پهلوان، زال زر
چو (آوند) خواهی به تیغم نگر
در این بیت (آوند) به معنی برهان آمده استو اسدی صاحب لغت فرس به این بیت استناد جسته است.
نه از لشکر ما کسی کم شده است
نه این کشور از خون (لمالم) شده است
در بیت بالا فردوسی (لمالم) را به معنی مالامال آورده است
و فرهنگ اسدی در معنی این واژه شعر مذکور را شاهد گرفته است.
یکی (چامه) گوی و یکی چنگ زن
یکی پای کوبد شکن بر شکن
در این بیت (چامه) به معنی شعر آمده است.
یکی شادمانی بد اندر جهان
(خنیده) میان کهان و مهان
کلمه ی (خنیده) در بیت بالا به معنی معروف و مشهور است.
که دارد گه کینه (پایاب) او
ندیده (بروهای) پرتاپ او
در بیت مذکور (پایاب) به معنی طاقت و توانایی و (برو) به معنی ابرو آمده است.
نه سیم است با من نه زر و گهر
نه خشت و نه آب و نه (دیوارگر)
ملاحظه می فرمایید در بیت قبل کلمه ی (دیوارگر) چه اندازه زیبا و دلنشین است که معنی بنا را می دهد.
به گفتار گر سیوز بدنهان
جهاندار و بر نیکویی رهنمای
در این بیت (یک خدای) به معنی خدای یگانه آورده شده است.
مگوی آن چه هرگز نگفته است کس
به مردی مکن ( باد را در قفس )
در بیت یاد شده (باد در قفس کردن ) کنایه از کار بیهوده کردن آمده است و اصطلاح اصیل و زیبای است.
بدو گفت شاه ای بد (بد هنر)
چرا کردی این بوم زیر و زبر؟
در بیت بالا (بد هنر) را به معنی کسی که هنرش با سو نیت همراه باشد و زبر دستی خود را در هنر به زیان دیگران به کار برده، آورده است و ترکیب نغزی است.
که گر دو برادر نهد (پشت پشت)
تن کوه را خاک ماند به مشت
در بیت قبل (پشت پشت) به معنی همداستانی و اتفاق است.
(شدند انجمن) لشگری بر درش
درم داد (پر خاش خر) مادرش
در بیت مذکور فردوسی (انجمن شدن) را به معنی جمع شدن و گرد آمدن و کلمه ی (پر خاش و خر) را به معنی مبارز و جنگ طلب آورده است.
که او دید رنجی از آن گنج اوی
نه (همگوشه ی) گنج بد رنج اوی
در بیت فوق (همگوشه) به معنی معادل و همتراز آمده است.
سخن گفتن اکنون نیاید به کار
که جنگ و (آویزش)کارزار
(آویزش) در بیت مذکور به معنی سرشاخ شدن و مجادله آمده است.
نشانه نهادند بر (اسپریس)
سیاووش نکرد ایچ با کس مکیس
در بیت بالا کلمه ی (اسپریس) را به معنی میدان آورده است.
گزیدند پس موبدی (تیزویر)
سخن گوی و بینا دل و یادگیر
در بیت فوق (تیزور) به معنی دارنده ی حافظه ی قوی و یاددارنده آورده شده است.
نباید که یابد تهی دست رنج
که گنجور، وامش (بتوزد) زگنج
در بیت قبل (توختن) به معنی ادای وام آمده است.
بگوید همان گه پشیمان شود
به خوبی زسر (باز پیمان) شود
در بیت یاد شده فردوسی(باز پیمان) شدن را به معنی بر سر عهد آمدن آورده است، چنان که در بیت های دیگر (باز جای)شدن را به معنی به جای خود باز رفتن به کار برده است.
سخن مشنو از مرد (افسون منش)
که با جان روشن بود بد کنش
(افسون منش) در بیت بالا به معنی نیرنگ باز آورده شده است.
چون من برگذشتم زجیحون (بر آب)
ز توران به چین رفت بر افراسیاب
در بیت مذکور (بر آب) به معنی شتاب و بی درنگ آمده است، چنان که ( بر آب گفتن) را ( برهان قاطع)به معنی (حاضر جوابی و بی تامل گفتن) معنی کرده است.
جهان دید یکسر پر از (کشتمند)
در و دشت پر گاو و پر گوسفند
در بیت مذکور (کشتمند) را که کلمه ی دلنشینی است، به معنی مزرعه آورده است.
فرستادم اینک (جهان بین) خویش
سوی شاه کسرا به آیین خویش
در بیت بالا (جهان بین) به معنی فرزند به کار رفته است.
(نوشته) نگردد بخ پرهیزد، باز
نباید کشیدن سخنها دراز
در بیت یاد شده (نوشته) به معنی تقدیر و سر نوشت است.
همان شیر آهنگ بهرام کرد
بغرید و چنگش (به اندام کرد)
در بیت فوق (به اندام کردن) به معنای مرتب کردن و مهیا نمودن است.
زجنگ، آشتی بی گمان بهتر است
نگه کن که (گاوت به چرم اندر است)
هنوز از بدی تا چه آید به پیش
(به چرم اندر است این زمان گاومیش)
در ابیات بالا (گاو به چرم بودن) به معنای نا معلوم بودن سر انجام کار و نگران آینده بودن آورده شده است.
خنک آن که باشد و را چون تو پشت
بود ایمن از( روزگار درشت)
در این شعر (روزگار درشت) به معنی روز های مصیبت بار آمده است و اصطلاع زیبا و فصیحی است.
چو (برگشت) و آمدش همگام شوی
چو پروین بدش روی و چون قیر موی
(برگشت)، در بیت مذکور به معنی به ثمر رسیدن و بزرگ شدن آورده شده است.
که ما را دل ابلیس (بی راه کرد)
زهر نیکویی دست کوتاه کرد
(بی راه کردن) در بیت بالا به معنای گمراه کردن آمده است.
ابیات یاد شده، نمونه مختصری بود از شعر های حاوی واژگان و اصطلاحها ترکیبهایی که هزارها از قبیل آن الفاظ در شاهنامه به کار رفته، زبان فارسی را فخامت، زیبای و غنا بخشیده است. یکی از نتایج تتبع در شاهنامه و آشنایی کامل با سیاق سخن فردوسی آن است که برای ساختن ترکیب های جدید لغوی که منطبق با اسلوب صحیح زبان فارسی باشد ذهن صاحب نظران را پرورش می دهد و معیار درست به دست آنان می سپارد. برای این گونه افراد سخن سنج لازم است که در شاهنامه بیش از هر کتاب دیگر کاوشگری غور نمایند.