انسان چگونه میتواند به زندگی خود سمت و سو بدهد تا احساس خوشبختی کند؟ به این نکته توجه بفرمایید که من لغت خوشبختی را متفاوت از خوشحالی میدانم. به نظر من خوشبختی احساسی است که با کوششهای درازمدت کسب میشود. در عوض، خوشحالی را میتوان در کوتاه مدت کسب کرد اما به همان راحتی از دست داده میشود.
خوشحالی کوتاه مدت در دنیایی که سرشار مشغلههای کاذب است زیاد میباشد. قرن بیست و یکم پر از غذاهای فوری، تلویزیونهایی که مدام روشن هستند و... حواس انسان را از اهداف مهم در زندگی پرت میکند. دنیای مصرفگرایی افراد را راحت طلب میکند. علاوه بر این، شبکههای اخبار به مردم مطلک میخورانند. به جای اینکه به فکر خودمان باشیم، خبرگزاران میخواهند که به حوادث وحشتناکی همچون مرگ و میرهایی که در جاهای دور افتاده اتفاق افتادند توجه بفرماییم. انسان از دیدن اخبار نه تنها حواس خود را پرت میکند بلکه از این که نمیتواند کاری در مورد این حوادث بی ربط بکند، احساس نامیدی میکند. در نتیجه، چرخ جامعه امروزه با لذت کوتاه مدت و ترس بیجا میچرخد. انگار خوشبختی دراز مدت نقشی در این دنیای مصرفگرایی بازی نمیکند. من این نوع زندگی را «وجود داشتن» میدانم چرا که زندگی عمق و معنی بیشتری دارد.
اما هر کس میتواند همین حالا انتخاب کند که از چنین طرز زندگی پرهیز کند. هدفگذاری راز خوشبختی است. روانشناسان بارها تاکید کردهاند که افراد خوشبخت مدام در حال رسیدن به اهدافشان هستند. شایان ذکر است که آنها بر روی رسیدن به هدف تاکید میکنند. در واقع، رسیدن به هدف به خودی خود باعث خوشبختی نمیشود. بلکه ریشهی خوشبختی مربوط به احساس پیشرفت و انضبات میباشد.
ما اگر همیشه مرغ همسایه را غاز بدانیم و ظاهر زندگی آدم ها را با باطن زندگی خودمان مقایسه کنیم، مسلما بدبخت خواهیم بود یا احساس بدبختی خواهیم کرد.
ما یک بار به این دنیا می آییم و می گویند عمر برای انسان ها مانند گنجینه ای عظیم است؛ که متاسفانه بسیاری از ما بیشتر آن را در حسرت زندگی بهتر دیگران و شرایط خوب آن ها می گذرانیم و بیشتر اوقات با حس بدبختی دست و پنجه نرم می کنیم.
این غصه گلو گیرمان می شود و به دنبال آن تندی می کنیم، بدخلقی می کنیم و به جای تلاش و کوشش برای رسیدن به خواسته های خود مدام در مسائل درجا می زنیم و بدبخت تر می شویم.
خوشبختی در این نوع نگاه دست نیافتنی به نظر می رسد و تنها حاصل شانس آدم ها است در حالی که به نظر من اگر هدف های خود را دنبال کنیم می بینیم این خود هدف نیست که به ما خوشبختی می دهد بلکه احساس رضایتی که از تلاش کردن در طول مسیر نسبت به خود پیدا می کنیم احساس خوشبختی را در ما ایجاد می کند.
نکته مهمی که باید به آن دقت کنیم این است که کسانی که مدام به جزئیات زندگی توجه می کنند بیشتر غصه دار هستند در حالی که باید بیشتر به دستاوردهای کل زندگی خود نظر داشته باشیم.
راز خوشبختی درک لذت ها است اما بسیاری از لذت ها کوتاه مدت هستند و آن چه که به ما لذت دائمی بدهد یعنی خوشبختی حقیقی.
اگر بخواهیم هر شکستی را بدبختی ببینیم به زودی دچار بیماری های روحی و جسمی می شویم و افسردگی ما را از بین می برد در عوض بهترین راه رسیدن به خوشبختی این است که همیشه توجه داشته باشیم کسی که ما را آفریده این قانون را قرار داده که برای هر پیروزی بزرگ ممکن است نیاز به شکست های زیادی باشد و تا این شکست ها رخ ندهد هیچ پیروزی اتفاق نخواهد افتاد.
همان طور که زمانی آرام آرام و با هزاران بار زمین خوردن توانستیم راه برویم تمام اهداف زندگی مان نیز همین گونه محقق خواهند شد. شکست لازمه پیروزی های بزرگ است و خوشبخت کسی است که این دیدگاه را در زندگی خود داشته باشد.